مست مستم،لیک مستی دیگرم...
باور... به خدا آمدنت را باور نمیکنم! که آمدی،گفتی،خندیدی،نگاه کردی...ومن،دیدمت،بوییدمت،نوشیدمت...دریای بی کران نگاهت مرا در خویش غرق کرد و شدم مدهوش می نابت! این بار بسیار گریستم...به حال خودم و راه درازم و توشه ی کمم،نمیتوانم از نفوذ کلامت در جانم سخن به زبان رانم! ***** تو مرا به کجا داری میبری...! میترسم،هراس دارم و این آرامش تو است که مستم کرده...دانستی چقدر دلهره در قلبم میپرورانم و بی سخن گفتن من،تو فهمیدی...******،تو میدانی...همه چیزم را میدانی...و من تو را دوست دارم،بیش از دل و جانم دوستت دارم! آمدی،بی آنکه بگذاری چیزی بگویم،تمام گفتنی ها را گفتی و رفتی...آمدی،آرامم کردی و من چقدر دوست داشتم در آغوشت اشک بریزم...خاطرات آغوشت هنوز از یادم نرفته! خاطرات ضربه های عاشقانه ی قلبت به سینه ی همچون کوه استوارت هنگامی که سر بر سینه ات گذاشته بودم...*********! به خدا که نمیدانم تو پاداش کدامین کار نیک من بوده ای...هنوز نمیدانم چگونه شکر خدایم را به جای آورم! تو هستی...این حقیقتی است که نمیشود انکارش کرد! تو عاشقی و این است که مرا اسیرت کرده...****** میمانم چشم به راه جاده ی انتظار و دوباره آمدنت را آرزو میکنم! و میدانم می آیی و هدیه ای که قولش را به من داده ای با دستان مهربانت در دستانم خواهی گذاشت....
من ایمان دارم،می آیی....... ![]()
تا حالا عاشق شدی ؟
در مورد عشق چقدر می دونی ؟
امروز می خوام از عشق برات حرف بزنم ، هر کدوم از ما عشق رو یه چیز معنا می کنیم ، دایره دید بعضی آدما به عشق خیلی وسیع و گسترده است ، اما بعضی دیگه فقط عشق رو در یک سوراخ سوزن محدود می کنن و جرأت این رو ندارن که به راحتی بیانش کنن.
تو جزء کدوم دسته ای ؟ بیا با هم راحت باشیم ، لازم نیست که حتماً عاشق یه پسر باشی یا تو گلم عاشق یه دختر ، میشه عاشق همه چیز بود ، یه گل سرخ ، نیلوفر آبی ، یاس سفید ، میشه حتی عاشق خدا بود ، عاشق پدر و مادر ، همسر ، زندگی و ...
عشق توی همه چیز هست اگه دقت کنی می تونی ببینیش ، حتی می تونی الان درک کنی که من عاشقونه دارم باهات حرف می زنم ، اومدم که روز عشق رو بهت تبریک بگم و تا می تونیم با هم در مورد زیباییها و جذابیتهای عشق حرف بزنیم ، از امروز من باهاتون هستم ، مثل یه دوست ، یه هم صحبت و ...
امروز اومدم تا با هم روز عشق خودمون ، روز سپند ارمذگان ، روز عشق آریایی ها رو جشن بگیریم که بیست سال قبل از میلاد وجود داشته ، دوست دارم همتون از عشقهای ناب و زیباتون حرف بزنید که توی این روز با شکوه بوجود اومده ، به جای 14 فوریه ، 29 بهمن رو کنار عشقتون سر کنید ...
صدای تپش قلب همتون رو می شنوم که از پشت پنجره احساستون عشق رو صدا می زنید ، عشق احتیاج داره که صداش بزنید ، لمسش کنید ، درکش کنید ، حتی چکاوکها با عشق نفس می کشن و می خونن ، پس تو گلم چرا تنها نشستی؟ چرا پنجره دلت رو باز نمی کنی ؟ با خودت بگو من عاشقم ، عاشق خودم ، عاشق زندگیم و ...
از امروز با دلنوشته هام اومدم که پری قلبتون باشم ، حرفاتون رو بشنوم و به چکاوکهای عاشق بسپرم ، بهشون بگم تو این حوالی هم میشه از عشق حرف زد ، از مهربونی ، از صداقت ، از پاکی و ...ثانیه ها در گذرن ، امروز رو دریاب که فردا شاید دیر باشه